مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
خوشا بحال دلی که به دلبـری برسد به سـفـرۀ کـرم ذرّه پـروری بـرسد هـمـه رعـیّـت اربـاب میشـویم اما غـلام با ادب اینجا به برتری برسد کسی که بر در این خانه سر بلند نکرد به یک اشارۀ آقا به سـروری برسد اگرچه سائل او بی نیاز از دنیاست در آخرت به مقامات بهـتری برسد به نیـم قـطرۀ اشک محـبـتـش ندهد اگر خوشیّ دو عالم به نوکری برسد شبیه فطرس درمانده غصهای دارم نشستهام که مگر پر، نه؛ شهپری برسد ز "قال باقـر علیهالسلام" مست شود اگر کسی به فیوضات منبری برسد کسی که بر کـرمـش افـتـخار میکردند اگر نبـود خـلائـق چه کار میکـردند!؟ قـلـم به دست گرفـته رسـاله بنویسد به نام حـضرت جلّ جـلاله بنـویسد مقید است به تحلیل کـربلای حسین کنار این همه مقـتـل، مقاله بـنویـسد مقـیـد است که تاریخ را ورق بزند دوبـاره از غـم تـلـخ قـبـالـه بنـویسد روایت سفرش سوی کربلا کم نیست تمام روز و شبش را به ناله بنویسد میـان روضۀ بـازار شـام میطلـبـد که از نجابت طفـل سه ساله بنویسد تمام مـرثـیـههایش میان لـفـافه ست به اشک چشم تر از باغ لاله بنویسد برای اینکه محـرم به کـربلا بـرسم نـشـستهام که برایـم حواله بـنـویـسد کـنـار این هـمه ابـر بهـار گـریه کـنـم مـیان روضـۀ او زار زار گـریه کـنـم دلی شکسته و بغضی شکسته تر دارد دوباره یاد چه کرده که چشم تر دارد؟! همیشه مجلس روضهاش پُر تلاطم بود حـسین گـفـتـن او مـزّهای دگر دارد مرور خاطرهها کار هر شب آقاست چقدر زخم روی زخم بر جگر دارد چقدر پیر شده، خم شده، شکسته شده به خاطر غم و غصه است، خب اثر دارد چقدر این شب آخر به مادرش رفته میان نـافـلـهاش دست بر کـمر دارد لهوف از غم یک صبح تا شبش،گفته کجا کسی ز غم و غصهاش خبر دارد!؟ میان این همه ارثی که از پدر بُرده اگر غـلـط نـکـنم گـریه بیشتر دارد همیشه بالش زیر سرش پر از اشک است چرا که روضۀ گودال زیر سر دارد غروب روز دهم را نمیبرد از یاد شبیه خـیمه شده، آه شعـله ور دارد به یاد کودکیاش از رقیه میخواند چه خاطرات عجیبی ز همسفر دارد همینکه خار نشسته به پای او کافیست خدا کند که دگر زجر دست بردارد میان دفتر عمرش چه خاطرات بدی ز چوب و باده و دندان و تشت زر دارد در آن شبی که سنان بین راه اسیرش کرد گـرسنه بود ولی تازیانه سـیـرش کرد |